(بخش سوم)
احمد ایزدی
ب _ کمک :
همانطور که در نوشته هفته گذشته اشاره شد، تربیت در مرتبه نخست امری است ناظر بر متربی و نه خانواده ، دین ، سیاست یا مربی. یعنی اهداف، برنامه ها، محتوا و روش های تربیتی در مرتبه نخست باید بر اساس نیاز و توانایی های متربی و برای رشد و توسعه او طراحی و اجرا شود. هر چند مربیان بواسطه تربیت شاگردان ، خود نیز رشد می کنند، اما هدف اصلی تربیت ، رشد متربی است نه مربی و به همین دلیل هم مسوولیت اصلی تربیت هر شخص در مرتبه نخست به عهده خود اوست و دیگران در حد نیاز باید به او کمک کنند.
فرزند آدمی، تربیت نشده پا به عرصه وجود می گذارد و استعداد ها و توانایی های او تنها و تنها از طریق تربیت فعلیت پیدا می کنند و از آنجا که فرزند انسان در آغاز تولد بشدت نادان و ناتوان است و امکان فراهم کردن شرایط برای پرورش خود را ندارد، بناچار این امر بر عهده والدین و مربیان قرار می گیرد. با این حال، با توجه به این که کودکان روز به روز توانا و دانا می شوند و از آنجا که مسوولیت اصلی تربیت هر شخصی بر عهده خود اوست لذا مربیان و والدین باید آگاه باشند که وظیفه آنها « کمک» به تربیت فرزندان است . اگر والدین قصد دارند فرزندان خود را به شکلی صحیح تربیت کنند، باید به محض اینکه در آنها آمادگی برای انجام کاری مشاهده می کنند، از سهم خود کاسته و نقش فرزندان را افزایش دهند.
اگر نوزاد انسان به کمک نیاز داشته باشد و آن را از والدین دریافت نکند، دچار اضطراب می شود و این اضطراب می تواند در بزرگسالی زمینه های اختلالات روانی را فراهم سازد. این حالتی است که دسته ای از مادران شاغل ممکن است برای فرزندان خود فراهم کنند. به این صورت که به دلیل مشغله های کاری ، ممکن است که هنگام نیاز هایی همچون دفع، غذا، خواب و آب نتوانند کمک های لازم را در اختیار فرزند خود قرار دهند.
متقابلاً اگر کودکان امکان تامین نیازهای خود را داشته باشند اما والدین همچنان به کمک ادامه دهند، فرزندان به دریافت کمک ها وابسته شده و اعتماد به نفس خود را از دست می دهند . اعتماد به نفس سالم ،بزرگترین ثمره یک تربیت درست است که در صورت وابسته شدن فرزندان به کمک های والدین بشدت آسیب خواهد دید. والدین به محض اینکه در کودکان برای رفتار هایی مانند غذا خوردن، لباس پوشیدن، از پله پایین رفتن ، مرتب کردن وسایل و در نوجوانی رفتار هایی چون برنامه ریزی، تفکر، تدبیر و استقلال آمادگی مشاهده می کنند باید آرام آرام این مسوولیت را به آنها واگذار کنند و از اشتباهات آنها هراس نداشته باشند. انسانی که هیچ خطایی نکرده باشد، هیچ چیزی نیاموخته است.
یکی از موانع انجام این کار توسط والدین، این باور غلط است که « بزرگ شود، خودش یاد می گیرد » . در صورتی که فرزند آدمی اگر در کودکی و نوجوانی مسوولیت پذیری را نیاموزد، در بزرگسالی به سختی حاضر به پذیرش آن است .به تعبیر روسو، تربیت مانند چیدن میوه از درخت است. اگر رفتاری در زمان خودش آموخته نشود، انگیزه فرزندان برای یادگیری آن در سنین بالاتر کاهش می یابد، زیرا اصطلاحاً به «آماده خوری »عادت کرده اند.
حرکت تربیت از وابستگی به استقلال است. فرزند آدمی بسیار وابسته به دنیا می آید و در فرآیند تربیت است که باید مستقل بودن را بیاموزد و این در صورتی امکان پذیر است که والدین نقش کمک کننده داشته باشند.